ساده اما محکم_خمینی
بسم الله الرحمن الرحیم
تو ساده زندگی کردی،
ساده می نشستی،
ساده راه می رفتی،
ساده حرف می زدی،بی آلایش...
ساده اما محکم،محکم در برابر ظلم،در برابر استکبار،استعمار...
ساده ی تو سختشان آمد،در برابر ظلم ایستادنت سختشان آمد،می خواستند بر گردن همه یوغ بندگی و اسارت بیندازند،
سختشان آمد که تو فریاد آزادگی سر دادی...
در برابر ساده یِ محکم تو،خود را سخت تجهیز کردند،جاسوسو نفوذی وخائن و موساد و ساواک و غیره را عَلَم کردند تا عَلَم تو را بیندازند...
خواستند فریاد هل من ناصر ینصرنی را در باقی مانده تاریخ خاموش کنند،خواستند درس آزادی و آزادگی فراموش شود،
تو با ساده ی محکمت مشت درشتی بر دهانشان زدی...
تو مکتب شدی،راه شدی و انقلاب شدی نه در ۲۲بهمن ۵۸بلکه از خیلی قبل تر،انقلابی شدی در دل ها...
حالا که تو رفته ای،دشمن می آید و مرقد و بارگاهی که برایت ساخته اند را سوژه می کند و آن کاخ و قصر زیبا را به تو نسبت می دهند،می خواهند ذهن ها را از واقعیت تو دور کنند،نه تو هرگز آنگونه نزیستی،
یادم نرود خانه ساده تان در نجف و قم و پاریس را،یادم نرود، میز چوبی کوچکتان را را،یادم نرود،آن بالش و پشتی ساده اتاقتان را،یادم نرود دیدارهای ساده و بدون تشریفات شما با بزرگان و رئسای جمهور خارجی را،یادم نرود سادگی زندگی شما را،
یادم نرود به علی اقتدا کرده بودی،که اینگونه رهبر ساده و بی آلایشی بودی...
حواسم باشد،باشد،باشد...
دشمن چه ناجوانمردانه می خواهد تو را در ذهن ها بی اعتبار کند...نه،عزت و اعتبار به دست خداست،تو را خداوند روح الله کرد،سخنت،قلمت،عَلَمت نور شد،نوری بر قلب دوستداران حقیقت،و آتشی داغ و سوزان شد بر قلب دشمنانت...
امام من....